آرامش، گمشده انسان است. آدمی حاضر است تا هر کاری انجام بدهد که نعمت بزرگ و موهبت گرانقدر آرامش را در اختیار داشته باشد... «ادامه مطلب»...
گمشدۀ انسانِ گمشده
آرامش، گمشده انسان است. آدمی حاضر است تا هر کاری انجام بدهد که نعمت بزرگ و موهبت گرانقدر آرامش را در اختیار داشته باشد.
یکی آرامش را در لذت، دیگری در محبت، آن یکی در ریاست، و آن دیگری در ثروت و... می بیند و می جوید.
هستند انسانهایی که با درک فلسفه خلقت خویش، آرامش را نه در مظاهر مادی آفرینش که در معنویت و عبودیت، جستجو می کنند.
همانگونه که انسان معاداندیش مهذب برای دریافت کمال آرامش الهی از هیچ کوشش مقدس و مجاهدت والایی مضایقه نمی کند، بشر دنیاطلب بی تربیت نیز برای رسیدن به آرامش نفسانی خویش از انجام هیچ فعل نامبارک و کردار ناشایستی اجتناب نمی نماید؛ حتی کارش به جایی می رسد که حاصر می شود برای حصول آرامش خویش، آرامش دیگران را بر هم بزند و آنها در زیر فشارهای رفتاری، کرداری و گفتاری ناپسند خود، له نماید!
همین قدمهای شیطانی، گاه از یک آدم دو پا، حیوانی انسان نما می سازد، و او را به حضیض ذلت در پیشگاه آفریدگار عالم می رساند.
بی هیچ تردیدی میتوان گفت: انسان بی تربیت، بشر نیست، شر است؛ انسان بی تربیت، نه خود رنگ آرامش را خواهد دید و نه برای دیگران آرامش به ارمغان می آورد؛ آرامش و شرارت، در یک ظرف نمی گنجند؛ انسانِ گمشده در کوچه پس کوچه های نفسانیت، هیچگاه به باغ بهشت آرامش وارد نخواهد شد و طعم دلچسب میوه های شیرین درختانش را نخواهد چشید. انسانی که ذهن و دلش را در لایه های ضخیم حجابهای نفسانی پنهان کرده باشد، هرگز آفتاب حیاتبخش آرامش را درک نخواهد کرد.
انسانی که صبح می کند به ظلم و شرارت، روز را با جسارت و حق خوری و مزاحمت سپری می کند و شب را در ظلمت آزار و اذیت طی می نماید، خالی از هرگونه نشانه های ارزندۀ انسانی می باشد و نمود کاملی است از یک گرگ در لباس میش!
انسان صلح طلب و آرامش خواه، خود منبع و منشاء امنیت و آرامش است و هیچگاه به هیچ کس حتی به اندازه سر سوزنی ظلم نمی کند؛ چراکه میداند هیچ ظلمی بی پاسخ نمی ماند و بالاخره آه مظلوم، دامن ظالم را خواهد گرفت؛ که به قول قدما، شاید دیر و زود داشته باشد، اما سوخت و سوز ندارد!
نگاه طلبکارانه داشتن از عالم و آدم، انسان را به موجودی منفعل تبدیل می کند که همواره به جای جستجوی درونی، به دنبال سوژه های بیرونی میگردد تا بتواند کاستی ها، نواقص، نرسیدن ها و عدم موفقیتهای خود را به گردن دیگران بیاندازد! او تلاش می کند با مقصر جلوه دادن این و آن، آبی بر روی آتش حماقت های خویش بریزد.
کیست که از آرامش بدش بیاید؟! کیست که به دنبال وضعیت با ثبات و آرام نگردد؟! کیست که نداند تا آرامشی نباشد، رشد و تکاملی اتفاق نمی افتد؟!
اما رسیدن به قله سعادت و آرامش، هیچگاه از راه ناآرام کردن شرایط و محیط حاصل نمی شود. اگر میخواهی به بلندای کمال برسی، باید بدانی تنها راه دستیابی به این نتیجه لذت بخش، کسب علم و تجربه و مهارت در کنار صبر و فروتنی و استقامت است.
در روزهای زمستانی حیات و در مسیر پیمایش دامنه سخت و رنج آور کوهسار زندگی، فریادهای رعدآسای حماروار و رفتارهای غیر الهی حماقت بار، تنها تولید بهمنِ ویرانگر خسران و نیستی می کند و آدمی را در زیر تلی از برف و یخ حسرت فرو می برد و انسان را به یک موجود بی روحِ منجمد و مردۀ متحرکِ بی ارزش تبدیل می نماید.
«از مکافات عمل غافل مشو/ گندم از گندم برویَد، جو ز جو»؛ تلخی، تندی و توهین، هیچکس را آرام و سعادتمند نمی کند، برای غوطه خوردن در دریای آرامش، شیرین باش، دلبری کن و در بدترین شرایط هم لبخند بزن؛ باور کن این جملات شعار نیست؛ همانگونه که خواب، خواب می آورد؛ خنده، خنده و خوبی، خوبی به دنبال دارد. حلاوت محبت حلالت را از خودت و دیگران دریغ نکن؛ دنیا، زودگذرتر از آن است که بتوان فرصتهای از دست رفته برای مهربانی را بدست آورد؛ گاهی چنان زود، دیر می شود که سرت را بر می گردانی و می بینی که عمری را سپری کرده ای و سپردۀ قابل توجهی از گنج مقدس حیات یعنی طلای محبت و الماس آرامش را در صندوقچه زندگی ات نیاندوخته ای...
آرامش، الزاما به معنای رهایی از طوفان نیست؛ بلکه به معنای هنر آرام زندگی کردن در میان طوفان هاست؛ هنری که از اطمینان به پروردگارمان سرچشمه می گیرد. حُسن نظری که در اثر توکل و تقوا به وجود می آید و به اوج کمال خود می رسد؛ آنچنان که وقتی احساس می کنیم خالق کائنات، در و پنجره ها را برویمان قفل کرده است، تنها اندیشه ای که در ذهنمان خطور کند این باشد که حتما بیرون، طوفانیست و خالقمان میخواهد به طریقی که خودش به صلاحمان می بیند از ما محافظت کند؛ میخواهد ما را در این محیط و شرایط نگه دارد تا بیشتر از اینها رشد کنیم و ساخته شویم؛ میخواهد از گِلِ وجودمان خشتی محکم و مؤثر برای بنای زیبای آفرینش بسازد؛ میخواهد از گُلِ هستی مان گلابی پر خاصیت، معطر و آرامبخش برای نظام حکیمانه خلقت تولید کند؛ که این نگاه مقدس، حقیقت ایمان است و کمال آرامش.
آرامش را می بایست از سرچشمه زلال معرفت و حقیقت، جستجو کرد؛ باید آرام و سربه راه حق و اهلی خدا شد تا به سعادت آرامش پایدار دست یافت.
آرام که شدی، جفتک که نیانداختی، سهمیۀ بار سختی و رنجت را که مؤدبانه و صبورانه حمل نمودی، آرامش تیمار دلنواز ربوبی را با جان و دل، احساس خواهی نمود. آنگاه، شیرین و دلچسب می شوی، دوست داشتنی و خواستنی می گردی؛ هرچه خوبی و خیر است به سراغت می آیند؛ رشد می کنی و بزرگ می شوی؛ آنقدر بزرگ که سبب غبطه دیگران گردی؛ آنقدر بزرگوار که مایه رحمت و الفت و امنیت خلق، جلوه نمایی؛ از آن جنس انسانها که آدم دلش غنج میرود از مراوده و هم صحبتی با ایشان؛ از آن دسته افرادی که تشنه یک تماس کوتاه برای شنیدن صدایشان باشی...
حق بده؛ کدام انسان عاقلی دوست دارد با کسی هم کلام شود که ناراحت و عصبی اش می کند؟! کدام موجود فهمیده را سراغ داری که مشتاق دیدار فردی باشد که ناآرامش می نماید؟!
شاه کلید رسیدن به آرامش باور عملی به همین عبارت طلایی است و بس:
«أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»﴿رعد/۲۸﴾ آگاه باش که تنها و تنها با یاد و ذکر خداست که دلها آرامش و اطمینان مى یابد
این شربت شفابخش را از جام مقدس قرآن بنوش و انرژی بگیر، و در تمام لحظه های عمر، مجاهدی خستگی ناپذیر و صبور باش، هماره خدا را یاد کن، او را حاضر و ناظر بر احوال، اقوال و افعال خویش ببین و راضی به رضای خالق حکیم و مهربانت باش؛ که چون چنین کنی، دیگر برایت فرقی نمی کند که چند ساعت، چند روز، چند ماه و سال از عُمرت گذشته یا می گذرد،
تو از فرصتهای اندکت که در راه کسب خشنودی صاحبت استفاده کنی، او عرصه فراگیر خدمت مقدسش را بر تو هموار خواهد نمود؛
تو سربزیر و آرام و رام مولایت که باشی، او هر زمان که به مصلحت تو و خیر دنیا و آخرتت بداند، راه نجاتی به سوی سعادت پایدارت باز نموده و درب رزقهای پایان ناپذیر مادی و معنوی اش را بر تو خواهد گشود؛
تو به جای حیوانیت، انسان باش و انسانیت خرج کن؛ به جای دورویی و نفاق، یکرنگ باش و صداقت پیشه کن؛ به جای عصیان و گناه، مؤمنِ متعبد باش و بندگی کن؛ به جای ظلم و جسارت و ناسپاسی و بی احترامی، شکرگزار و دستگیر و با ادب باش و محبت کن، مطمئن باش از هر کس بی وفایی، بی انصافی و بی مهری ببینی از خدا و دوستان خدا نخواهی دید، شک نکن...