آیا اشتباه از ما نیست؟ آیا ما واقعا دینداریم؟... «ادامه مطلب»...
امام به سراغ ما می آیند
ما در حال حاضر توانایی دیدن امام زمان خود را نداریم و یکی از دلایلش به خاطر گناهانی است که انجام میدهیم مثل گناهان چشم و ...است که نمی توانیم امام خود را ببینیم. اما از آنجایی که همه ائمه رئوف و مهربان هستند و امام زمان(عج) هم از این قاعده مستثنی نیستند؛ رحمت بسیاری نسبت به مردم زمانشان دارند و خود حضرت بقیه الله عج فرمودند : اگر دینداری کنید خودم به دیدار شما می آیم و با این فرموده شان خط بطلان کشیدند بر روی تمام توجیحاتی که امروزه ما مردم میگوییم که الان امام زمانمان نیستند و ما ایشان را نمی بینیم و...
یکی از عالمان نجف آرزوی دیدار امام زمان(عج) را داشت و مدت ها عبادت میکرد و سختی میکشید آنچنان که در بین طلاب نجف مشهور بود؛ اما از عدم موفقیت خود رنج میکشید
شب های چهارشنبه به مسجد سهله میرفت و به عبادت میپرداخت تا شاید توفیق دیدار حضرت نصیبش شود، مدت ها کوشید اما به نتیجه ای نرسید و چله ها برداشت و شب بیداری ها کرد و این شب بیداری ها باعث شده بود حقایقی را ببیند و دقایقی را بشنود
روزی در یکی از همین حالات معنوی به او گفته شد: دیدن حضرت بقیه الله برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی! او به عشق دیدار امام زمان(عج) رنج این سفر سخت را به دوش کشید و پس از چند روزی به شهر رسید و در آنجا چله ها برداشت و عبادات ها کرد؛ روز ۳7 یا ۳۸ به او گفته شد: "الان حضرت بقیه الله(عج) در بازار آهنگران و درمغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرف یاب شو"
با شدت و عجله بلند شد تا به دیدار حضرت برود و همین که رسید دید حضرت بقیه الله(عج) با آن مرد به گرمی صحبت میکنند؛ به حضرت سلام کرد و ایشان هم جوابش را دادند و او را دعوت به سکوت کردند؛ در این حال پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را از من ۳شاهی بخرید که من به ۳شاهی نیاز دارم. پیرمرد قفل را نگاه کرد و دید بدون عیب است و گفت: خواهرم این قفل ۸ شاهی ارزش دارد و اگر ۲ شاهی به من بدهی من این قفل را درست کرده و ۱۰ شاهی قیمت می یابد. پیرزن گفت: نیاز نیست، شما این قفل را ۳شاهی از من بخر.آن پیرمرد در کمال سادگی گفت: خواهرم شما مسلمانی، من هم مسلمانم وچرا مال مسلمان را ارزان بخرم؟ و حقی را ضایع کنم؟ این قفل ۸ شاهی قیمت دارد و من چون خودم هم منفعتی ببرم این قفل را ۷شاهی میخرم.
پیرزن باور نکرد که این مرد راست میگوید و باخود گفت: میگویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که ۳شاهی بخرند اما قبول نکردند و کار من هم با ۲شاهی انجام نمیشود، من ۳ شاهی نیاز دارم
پیرمرد ۷شاهی به زن داد و قفل را خرید
امام به مرد فرمودند : آقای عزیز! دیدی و تماشا کردی، شما هم همین طور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم، چله نشینی لازم نیست؛ مسلمان واقعی باشید و مثل مسلمان ها رفتار کنید تا من به سراغتان بیایم و من از بین این همه شهر و این همه مردم این پیرمرد را انتخاب کردم، زیرا او دیندار است و من هرهفته به دیدارش می آیم
فدای وجود و غربت مهدی فاطمه علیها سلام که خودشان اگر دیندار شویم به سراغمان می آیند
آیا اشتباه از ما نیست؟ آیا ما واقعا دینداریم؟
ارسالی مخاطبین:
به قلم «فاطمه یزدی»
لینک کوتاه این مطلب:
http://yon.ir/zGDgE