پدرم فدای تنهای شهید

رسول خدا(ص) دست در گردنم انداخت و در حالی که مرا به سینه خود می‏ فشرد به گریه افتاد و فرمود: «پدرم فدای تنهای شهید»... «ادامه مطلب»...



جانم فدای تنهای شهید. تار و پود هستی ناقابلم نثار تنهای شهید. وجود و موجودیتم به قربان تنهای شهید؛

آی امام تنها و شهیدم، صدبار اگر بمیرم و زنده شوم، شرمنده تو و فرزند تنهای غریبت هستم؛

لطفی کن و گردن نفس سرکشم را به ذوالفقار نگاهت بزن؛

عنایتی فرما و مرا عمار و سلمانِ امام زمانم کن؛ مرا زینب و معصومه ولیِّ عصرم کن؛

نخواه این دور بودنهای غمبار رقّت انگیز را؛

نخواه این گم شدنهای حضیض آفرین در کوچه های ظلمتکده دنیای بی شما را؛

بخواه سعید زیستن و شهید مردن را به عشق و باور عملی تو و فرزندان پاک و معصومت؛ ای ذکر تو، عبادت؛ فکر به تو، نجات؛ محبت به تو، سعادت؛ ایمان به تو، ولایت؛ راه تو، حقیقت؛ همراهی تو، شهادت: یا علی...

بخواه تا به اراده الهی، بخواهم حیات و ممات با تو و در راه خشنودی تو را که دردانۀ بی مثال خداوند عالم و آدم، نبی مکرّم اسلام(ص)، وجود مقدس خود و اجداد پاکش را فدایی تو آرزو می کرد: «بأبی الوحید الشهید»

 

چندین گزارش در منابع شیعه و اهل سنت وجود دارد که پیامبر اسلام(ص) عبارت «بأبی الوحید الشهید» و مشابه آن را خطاب به امیرالمومنین امام علی(ع) فرموده است:

 

1. عائشه نقل می‌کند: روزى على بن ابی‌طالب از رسول خدا(ص) اجازه ورود خواست، آن‌حضرت اجازه نداد. حضرت علی بار دیگر اجازه خواست، پیامبر(ص) فرمود: «ای على! بفرما». وقتی علی(ع) به داخل خانه آمد، رسول خدا(ص) برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانیش را بوسید و فرمود: «پدرم فداى شهید، پدرم فداى تنهاى شهید»(1)

 

2. امام على(ع) فرمود: با پیامبر خدا(ص) در یکی از کوچه‏ های مدینه قدم می‏زدیم. در طول مسیر به بستان سرسبزی برخوردیم، به آن حضرت عرض کردم: عجب باغ زیبایی است؟! فرمود: آری، زیباست، ولی باغ تو در بهشت، زیباتر خواهد بود.

از آنجا گذشتیم به باغ دیگری رسیدیم. باز گفتم: عجب باغ زیبایی است؟! فرمود: بله زیباست، اما باغ تو در بهشت زیباتر است.

به همین ترتیب با هفت باغ مواجه شدیم و هر بار گفتگوی بالا بین من و رسول خدا(ص) تکرار می‏شد، در پایان راه ناگهان رسول خدا(ص) دست در گردنم انداخت و در حالی که مرا به سینه خود می‏ فشرد به گریه افتاد و فرمود:

«پدرم فدای تنهای شهید»

پرسیدم: ای فرستاده خدا! گریه برای چیست؟

فرمود: از حقد و کینه ‏های مردم که در سینه‏ ها نهان کرده و آنها را پس از من آشکار سازند: کینه‏ هایی که ریشه در بدر و احد دارد و میراث از آن برده است آنها خونهای ریخته شده در احد را از تو طلب می‏کنند.

پرسیدم: آیا در آن روز دینم سلامت خواهد بود؟

فرمود: آری.

سپس فرمود: مژده باد بر تو: مرگ و حیات تو با من است (یعنی در دنیا آخرت با من خواهی بود). تو برادر من و وصی و برگزیده من و نیز وزیر و وارث من خواهی‏ بود آنکه قرضهایم ادا کند و بر وعده‏هایم جامه عمل پوشاند، تو هستی.

علی! تو ذمه ام را بری سازی و امانتم را ردّ نمایی و بر سنت من، با ناکثین و قاسطین و مارقین پیکار نمایی.

نسبت تو با من، همچون هارون با موسی است.

تو مانند هارون در میان امت من هستی: قومش او را ضعیف شمردند و در اندیشه کشتنش برآمدند. بر ظلمی که از قریش بینی، شکیبا باش و بر همدستی آنها علیه خود، صبور باش....(2)

 

پی نوشت:

1) مفید، محمد بن محمد، امالی، ص 72، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول‏، 1413ق و نیز ر.ک: ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج 2، ص 220، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ ابن عساکر، على بن حسن‏، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏42، ص 549، بیروت، دار الفکر، چاپ اوّل‏، 1415ق؛ أبو یعلى تمیمی، أحمد بن علی، مسند أبی‌یعلى، ج 8، ص 55، دمشق، دار المأمون للتراث، چاپ اول، 1404ق؛ حموی شافعی، ابراهیم بن سعد الدین‏، فرائد السمطین، ج ‏1، ص 383، بیروت، مؤسسة المحمود، چاپ اوّل‏، 1400ق؛ سمهودی، جواهر العقدین فی فضل الشرفین‏، ج ‏3، ص 352، بغداد، مطبعة العانى‏، چاپ: اوّل‏، 1405ق.

2) کشف الغمه 7 ج 1، ص 96 به نقل از مناقب خورزمی؛ فضائل الخمسه، ج 3 به نقل از تاریخ بغداد و کمز العمال (به اختصار)؛ بحار، ج 28، ص 54؛ کتاب سلیم بن قیس، ص 65.



لینک کوتاه به این مطلب:
http://yon.ir/lWzJp